تاريخ حضور تركان در ايران قبل از اسلام و بعد از آن

یازار : آزادتورك

تاريخ حضور تركان در ايران قبل از اسلام و بعد از آن
اشاره: اين نوشته بخشي از يك مقاله بلند يا كتابچه‌ايست كه به تاريخ ادبيات تركي در ايران پرداخته است و قرار است به ضميمه مقالاتي از نويسندگان ديگر در يك مجموعه منتشر شود.
بخش نخست يا مقدمه آن نوشته به بررسي كوتاه تاريخ تركان در ايران مي‌پردازد كه تقديم خوانندگان آلما يولو ميشود.





سيد حيدر بيات




تاريخ حضور تركان در ايران, تاكنون بحث‌هاي داغي را برانگيخته است. برخي، تاريخ تركان ايران را از دوران باستان و زمان سومريان كه قرائني بر ترك بودن آنان اقامه شده است، شروع مي‌كنند و برخي نيز با ناديده انگاشتن قراين تاريخي، حضور تركان را تا زمان سلاجقه و حتي بعد از آن نفي مي‌كنند.
نگارنده در اين مقاله به اختصار حضور تركان قبل از زمان سلجوقيان و بعد از آن را بخصوص در مناطق شرقي آذربايجان و عراق عجم (شيراز و اصفهان و ساوه و تهران (ري) قزوين و قم) يعني مناطقي كه تاريخ‌ نگاران ديگر در مورد آنها تمركز نكرده‌اند خواهد پرداخت. شايان ذكر است كه منابع من در بخش نخست و تاريخي اين پژوهش، كتب مؤرخين اسلامي در سده‌هاي ميانه است. چرا كه تاريخ تركان اين مناطق از اين زاويه كمتر بررسي شده است. اصرار نگارنده براي استفاده از اين منابع دليل ديگري نيز دارد. معمول كساني كه حضور تركان را در ايران انكار كرده‌اند در واقع با حذف و جرح مطالب اين منابع به اين كار دست زده‌اند كه براي پاسخ به آنان لاجرم بايد به اين منابع استناد كرد و ديگر اينكه مطالب موجود در اين منابع، سخنان همديگر را تكميل و تاييد مي‌كنند و يك نوع تواتر تاريخي بر حضور پررنگ تركان در ايران، در اين تواريخ ديده مي شود.


يكي از اين كتابها تاريخ قم است. اين كتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نيم قرن قبل از حضور سلجوقيان در ايران توسط حسن بن محمد بن حسن قمي به زبان عربي نگاشته شده است. اصل عربي اين كتاب به دست ما نرسيده است اما ترجمه‌اي از اين كتاب در سال‌هاي ۸۰۶-۸۰۵ هجري قمري به دست حسن بن علي بن حسن عبدالملك قمي انجام گرفته است كه باز تنها يك جلد (جلد اول) آن به دست ما رسيده است.


مولف اين كتاب در ص ۳۷به روستايي به نام ترك آباد اشاره مي‌كند كه نام روستا خود دليل حضور تركان در آن است. در جاي ديگر از ساخته شدن رستاق انار توسط تركان سخن ميگويد. به نوشته اين مورخ انار نام يكي از نوادگان افراسياب ترك است كه اين رستاق را نيز به وي نسبت داده‌اند: «رستاق انار، آن را نام نهانده‌اند به “انار بن سياران بن سهره بن افراسياب تركي» (تاريخ قم ص۶۹)
همچنين او از منطقه «شادقولي» در قم نام مي‌برد (تاريخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولي يك كلمه تركي به معناي غلام شاه يا پيشكار شاه است كه هم به معناي اسم شخص و هم به معناي اسم منطقه در تواريخ متعدد مربوط به قم، به كار رفته است. شادقولي اكنون به دو منطقه در استان قم اطلاق مي‌شود كه يكي شهركي در جنوب غربي استان قم است كه ساكنان بومي آن را تركان خلج تشكيل مي‌دهند. اين شهرك قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبيده است و ديگري نام تپه‌ايست كه اكنون حفاري‌هاي باستاني بر روي آن انجام مي‌شود. در واقع وجود تپه باستاني شادقولي در قم و همچنين ذكر نام شادقولي در هزار سال قبل از اين در تاريخ قم خود دليل بسيار روشني براي حضور ديرين تركان در اين منطقه است.



يكي ديگر از مولفاني كه به حضور تركان در اين مناطق اشاره كرده است علامه محمود كاشغري (قرن پنجم هجري) است. وي در كتاب معروف خود ديوان لغات الترك بعد از اشاره به بناي قزوين توسط دختر افراسياب مي‌نويسد: «بسياري از تركان، قزوين را مرز سرزمين تركان مي‌دانند. شهر قم (=قومQum) نيز در اين مرز قرار دارد. چرا كه لفظ قُم، در تركي به معناي ماسه است و دختر افراسياب در آنجا به شكار مي‌رفت»
(ديوان لغات الترك، ترجمه فارسي، ص۵۰۲)
البته حضور تركان در اين مناطق به معناي انكار اقوام و ملتهاي ديگر نيست. بلكه اقوي اين است تركان در كنار ساير اقوام در اين مناطق زندگي كرده‌اند.
قراين ديگري نيز بر حضور تركان در اين منطقه وجود دارد. از جمله نخستين دولت ترك در ايران پس از اسلام در قرن سوم هجري و قبل از سلجوقيان و غزنويان در اين منطقه تشكيل شده است. مورخان معاصر ايراني معمولا به جهت اغراض خاص خود از اين دولت ترك نام نمي برند. نام اين دولت، دولت سُبكري (Sübkəri) و پايتخت آن شهر شيراز بوده است كه بر مناطقي چون كرمان,اصفهان و ديگر بخشهاي عراق عجم تسلط داشته است. اين دولت اگر چه دولتي مستعجل و كم عمر بوده است اما با توجه به اينكه منشور امارت از خليفه بغداد گرفته است و همچنين نقش مهمي در زوال صفاريان داشته است و نيز نخستين دولت تركان در دوران بعد از اسلام در ايران است بسيار شايان توجه است. ملك الشعراي بهار به نقش دولت ترك سبكري در زوال صفاريان توجه داشته و مي‌نويسد: « و اين سُبكري شبيه طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتكين است كه خاندان خداوندان خويش را به خير خير برداشتند» (تاريخ سيستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابن‌خلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰)
بسياري از نام‌هاي مناطق موجود در عراق عجم و آذربايجان نام‌هايي هستند كه در زبان تركي داراي معنا هستند و يا نام شخصيت‌ها و قهرمانان ترك را تداعي مي‌كنند. براي مثال نام ساوه نامي است كه در فارسي معناي مشخصي ندارد. اما واژه ساوه در تاريخ تركان داراي يك هويت ويژه است براي مثال آن گونه كه از متون تاريخي پيداست نام پادشاه گؤي‌تورك‌ها ساوه بوده است .در مقدمه شاهنامه بايسنقري (ابومنصوري) ميخوانيم:


« … و در هنگام كه ساوه شاه ترك بر در هري آمذ پيش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نيزه بيفكند» (سبك شناسي بهار، ج ۲، ص ۷)
در شاهنامه فردوسي نيز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبين به تفصيل آمده است و تصريح شده است كه ساوه شاه، شاه تركان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)
به هر حال بحث حضور تركان در ايران، از زمانهاي باستان تاكنون يك نظريه جديد نيست. ابن خلدون كه در جهان به پدر جامعه شناسي مشهور است و يكي از چهره‌هاي ارجمند جهان اسلام به شمار ميرود، در تاريخ معروف خود مي نويسد:


«و في الكتب ان ارض ايران هي ارض الترك …فاما علماء الفرس و نسابتهم فيابون من هذا كله: در كتابها هست كه ايران سرزمين تركان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به كلي اين مسئله را انكار مي‌كنند.» (تاريخ ابن خلدون ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمي و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفكر)[IMG]file:///E:/matlab/1387_04_21_Say=583.ay_files/ibn.png[/IMG] فردوسي نيز به حضور تركان در مركز و شمال ايران اشاره كرده است. طبق نوشته‌ي تاريخ پژوه معاصر ناصر پورپيرار، شهرري يعني بخش جنوبي تهران و آمل، دو شهري هستند كه شاهنامه آنها را شهرهاي توراني يعني شهرهاي تركان قلمداد كرده است. وي مي نويسد:
«كز ايران اگر زال زر با دو مرد،
بيايند و جويند با او نبرد
گران مايه اغريرث نيك پي،
سپه واگذارد از آمل به ري»


آرديني اوخو

زبان تركي در دوره صفويه

یازار : آزادتورك

سده‌ي دهم هجري/ شانزدهم ميلادي با حادثه‌ي بزرگي در ايران همراه بود. در سال 907ق/ 1502م اسماعيل صفوي از خاندان شيخ صفي الدين اردبيلي، پس از 12 سال تلاش و از ميان بردن 50 حاكميت محلي، سرانجام در تبريز تاجگذاري كرد. او با محور قرار دادن مذهب تشيع، حكومتي يكپارچه و متمركز ايجاد كرد.[1]

شاه اسماعيل به دو نكته‌ي اساسي توجه داشت: يكي مذهب تشيع و ديگري زبان تركي. اولي پايه و اساس قدرت گيري خاندان صفويه بود و دومي عامل بسيج هواداران صفويه. در سپاهي كه شاه اسماعيل براي اجراي اهدافش گردآورده بود، قبايل تركي چون شاملو، استاجلو، تكه للو، روملو، افشار، ذوالقدر، قاجار و ارساق شركت داشتند. اين قبايل در زمان شيخ حيدر پدر شاه اسماعيل، با نام قزلباشان معروف شدند. شيخ حيدر به هوادارانش دستور داده بود كه كلاه سرخ رنگي دوازده تَرك به نشانه‌ي 12 امام بر سر بگذارند.

قزلباشان هسته‌ي اصلي سپاه شاه اسماعيل را تشكيل مي‌دادند. عامل ارتباط معنوي و ظاهري شاه اسماعيل با مريدانش نيز زبان تركي بود. با به قدرت شاه اسماعيل، زبان تركي نيرويي دوباره گرفت. شاه اسماعيل خود به تركي شعر مي‌سرود و ختايي تخلص مي‌كرد. قسمت مهم اشعار او در عشق امام علي (ع) و امامان شيعه است. در زمان شاه اسماعيل، قالب قوشما (دو بيتي 11 هجايي) به وسيله‌ي شاه اسماعيل و شعراي معاصر پايه گذاري و توسعه يافته بود. قوشما از وزن‌هاي هجايي معمول در ميان اقوام ترك بوده است. هر قوشما 2 تا 5 بند بود. نمونه‌اي از قوشما:

هركيم شيخ صفوي‌نين امريني توتماز يورلور بويولدا منزله چاتماز

غير ملت اونا اعتبار ائتمز جمله عبادتين باشي دير توحيد

اشعار عاشقانه نيز با اوزان هجايي مانند قوشما، گرايلي (دو بيتي 8 هجايي) و باياتي (دوبيتي 7 هجايي) در همين زمان پديد آمد.[2] شاه اسماعيل خود غزل سرايي زبده بود. او از شاعران برجسته‌ي تركي آذربايجاني است. نامه‌هايي كه شاه اسماعيل براي پادشاهان عثماني همچون سلطان مراد و سلطان سليم مي‌نوشت، به زبان تركي بودند.

زماني كه شاه اسماعيل تبريز را از سلطان مراد آغ قويونلو گرفت و عَلَم شيعه‌گري برافراشت، اديبان پارسي زبان دربار آغ قويونلو كه عده‌اي از آنان سنّي متعصب بودند، به عثماني رفتند. بدين ترتيب ادب تركي از ادب پارسي پيشي گرفت. اين اديبان همچنان به كار ترويج زبان پارسي در عثماني ادامه دادند. سلاطين عثماني نامه‌هاي خود را براي شاه اسماعيل به فارسي مي‌نگاشتند.[3] اغلب شاعران آذربايجان در دربار صفوي گردآمده بودند. حبيبي شاعر معروف متولد برگشاد، ملك الشعراي دربار بود و شعري به فارسي از او در دست نيست. در دربار شاعران ديگري چون محمد امين سلطان تركمان و برادرش محمد مؤمن بيگ به پارسي و تركي شعر مي‌سرودند. مولانا كلبعلي راغب تبريزي (مرگ 1002ق)، عقيقي شرواني و قاضي اعرجي مراغي از شاعران اين دوره هستند كه هم به پارسي و هم به تركي شعر گفته‌اند. صادق بيگ افشار تبريزي متخلص به صادقي، در نظم و نثر فارسي و تركي جغتايي دست داشته است. ديوان غزليات تركي و منشأت تركي دارد. معروفترين اثر او تذكره‌ي مجمع الخواص در شرح احوال شاعران معاصر اوست كه به زبان تركي جغتايي نوشته و آقاي عبدالرسول خيامپور استاد دانشگاه تبريز آن را به فارسي ترجمه كرده است.

علاوه بر آثار مكتوب، داستان‌هاي تركي توسط عاشيق‌ها يا همان نوازندگان و خوانندگان دوره گرد در آذربايجان پديد آمدند. اينان دنباله رو اوزان‌هاي قديمي بودند و وجود آن‌ها نشان‌گر عمق سيطره‌ي زبان تركي به ويژه در روستاها و شهرهاي كوچك است.[4] از اين داستان‌ها مي‌توان به كوراوغلو، اصلي و كرم، قنبر و آرزو، شاه اسماعيل، عاشيق غريب و صنم و عاشيق عباس توفارقانلي اشاره كرد.


آرديني اوخو

تقويم آذربايجان

یازار : آزادتورك

1 فروردين- تولد حمزه اوغلو خشكنابي (نويسنده و فعال سياسي) در روستاي خشكناب بستان آباد به سال 1301. تولد علي دايي (فوتباليست) در اردبيل به سال 1348. تولد عاشيق حسين تبريزي در 1310. تولد ربابه مرادوا (خواننده و بازيگر نقش ليلي در اپراي ليلي و مجنون) در اردبيل به سال 1309.
2 فروردين- تولد سليمان رحيموف (نويسنده) در 1279. تولد علي آقا آقايف (هنرمند و بازيگر نقش مشهدي عباد) در باكو به سال 1292.
4 فروردين- تولد عاشيق علي قره داغي در 1331.
6 فروردين- تولد عاشيق چنگيز مهدي پور در 1341.
8 فروردين- تولد صدقي روح الله (بازيگر تئاتر) در باكو به سال 1265. مرگ سليمان ثاني (آخوندوف) (نويسنده) در باكو به سال 1318.
9 فروردين- تولد معجز شبستري (شاعر) در 1252.
10 فروردين- قتل عام آذربايجانيان به دست داشناكهاي ارمني در باكو و ديگر شهرهاي آذربايجان در 1297 (فاجعة مارس).
12 فروردين- قيام كلنل محمدتقي خان پسيان در 1300. مرگ رسول رضا (شاعر) در 1360.
13 فروردين- تولد عاشيق عبدالعلي نوري در 1318.
14 فروردين- مرگ آيت لله سيدمحمدكاظم شريعتمداري (مرجع تقليد) در قم به سال 1365. اشغال شهر كلبجر توسط نيروهاي ارمني در 1372.
16 فروردين- مرگ پروين اعتصامي در تهران 1320.  
17 فروردين- انتشار نخستين شمارة مجلة «ملانصرالدين» توسط جليل محمدقليزاده در تفليس به سال 1285. آغاز قيام شيخ محمد خياباني در تبريز در 1299. صدور قطعنامة شمارة 822  شوراي امنيت سازمان ملل متحد در 1372  كه در آن شوراي امنيت، خواستار «تخلية كلية نيروهاي اشغالگر از ناحية كلبجر و ديگر نواحي اشغال شدة آذربايجان» شده بود. مرگ قاچاق سليمان (عضو و فرمانده گروه قاچاق نبي) در 1296.
20 فروردين- انتشار روزنامة «تجدد» در تبريز به كوشش شيخ محمد خياباني در 1296.
22 فروردين- مرگ صمد سرداري نيا (نويسنده و مترجم) در تبريز به سال 1387. مرگ بولوت قارا چورلو (شاعر) در 1358.
24 فروردين- مرگ غلامحسين بيگجه خاني (نوازنده) در 1366.
25 فروردين- برگزاري كنگرة دهقاني آذربايجان در تبريز در 1325.
28 فروردين- تولد محمدرضا ايراني ملك كيان (نقاش) در1333. تولد لطفيار ايمانوف (خواننده) در صابر آباد به سال 1307.
30 فروردين- مرگ هاوارد باسكرويل معلم آمريكايي در جريان مبارزات مردم تبريز در 1288. اعدام علي باكري (مبارز) در زندان حكومت پهلوي به سال 1351. تولد محمد راحم (شاعر) در باكو به سال 1286.

آرديني اوخو

كشتار اهالي ترك روستاي صفرعلي-نازلي چاي اورميه توسط اشرار ارمني-آسوري - مئهران باهارلي

یازار : آزادتورك

در سالهاي جنگ جهاني اول، تركهاي آزربايجان جنوبي توسط اشرار مسيحي-آسوري پناهنده از عثماني موسوم به جلو و آسوريهاي بومي آزربايجان- مستظهر به دولتهاي استعماري اروپائي و در راس آنها روسيه و فرانسه- بارها كشتار شده و قتل عام گرديدند. با اينهمه در انتشارات و نوشته هاي سالهاي اخير در باره اين كشتار و قتل عامها اغلب نقش ارمنيان تاكيد و برجسته نشان داده ميشود. حتي در موارد بسياري ارمنيان به عنوان عاملين اصلي و گاها تنها عاملين اين فجايع نشان داده ميشوند. اين امر نيز باعث اعتراض معين برخي از ناظرين خارجي مي گردد.

هرچند عاملين اصلي كشتارهاي مذكور، نيروهاي آسوري مهاجر موسوم به جلوها و هدايت و تحريك كننده و تداركاتچيان آنها نيز -همانگونه كه انتظار مي رود- كشورهاي مسيحي و استعمارگر اروپائي و در درجه اول روسيه و فرانسه بوده اند، با اينمه ارمنيان نيز در حوادث فاجعه آميز مذكور، در دو فرم دستجات مسلح و ارتش كلاسيك شركت داشته اند. دستجات ارمنيان پناهنده و فراري (قاچاق)، ارمنيان بومي و سالداتها و دراگونهاي ارمني اردوي منظم روسيه كه در آن زمان بخشهاي عظيمي از آزربايجان جنوبي را تحت اشغال خود داشت، در بسياري از قتل عامها و كشتارهاي مذكور مشاركت فعال داشته و يا عامل آغاز كننده و اصلي كشت و كشتارها بوده اند. علاوه بر آن، ارمنيان در آن دوره، هم در بخشهاي شرقي و جنوبي آناتولي و هم در شمال ارس به كشتارهاي بي شمار بوميان ترك دست يازيده اند.

با توجه به تحريف عميق و سيستماتيك تاريخ معاصر منطقه و بازنويسي يكجانبه آن، مظلوم نمائي خود و شيطان سازي از خلق ترك توسط ارمنيان در سطح جهاني، جا دارد كه تصويري جامع و واضح از نقش و سهم ارمنيان بومي و مهاجر در كشتارهاي پيرامون جنگ جهاني اول در آزربايجان جنوبي به استناد اسناد و مدارك باقي مانده از آن دوره ترسيم شود.

در اين راستا، در زير به يكي از موارد كشتار تركان آزربايجان جنوبي توسط ارمنيان، كشتار روستاي حاج صفرعلي- نازلي چاي اورميه كه توسط اشرار ارمني آغاز و با همكاري اشرار آسوري ادامه يافت اشاره مي شود. در اين قتل عام، صدها تن از روستائيان غيرمسلح و بي دفاع ترك كشتار شدند. نقل قولها از منابع زير است:

تاريخ هجده ساله آزربايجان. احمد كسروي

سرزمين زرتشت، اوضاع طبيعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، تاريخي رضائيه. علي دهقان

تاريخ اروميه. احمد كاويانپور

آزربايجان در جنگ جهاني اول، دكتر توحيد ملكزاده ديلمقاني

------------

آناتومي قتل عام روستاي حاج صفرعلي نازلي چاي، اورميه

تاريخ كشتار:

دو روز متوالي در نيمه هاي مرداد سال ١٢٩٦-١٩١٥

محل:

روز نخست: روستاي حاج صفرعلي –نازلي چاي اورميه

روز دوم: روستاي حاج صفرعلي-نازلي چاي اورميه، ٩-٨ روستاي همجوار، مسير اورميه-حاج صفرعلي و بازگشت

عاملين قتل عام:

روز اول: يپرم ايرواني از ارمنيان قاچاق به همراه صدها تفنگچي ارمني [و آسوري؟]

روز دوم: برادر يپرم ايرواني از ارمنيان قاچاق به همراه چند صد تفنگچي ارمني [قاچاق و سالدات] و آسوري [جلو]

تلفات:

روز اول: دهها تن ترك غيرمسلح شامل وهاب سلطان و كليه اعضاي خانواده وي اعم از زن و مرد و خرد و بزرگ در روستاي حاج صفرعلي-نازلي چاي

روز دوم: صدها تن ترك غيرمسلح شامل مرد و زن و بزرگ و كوچك و شيرخوار در روستاي حاج صفرعلي نازلي چاي، در ٩-٨ ده همجوار ديگر، در مسير اورميه به روستاي حاج صفرعلي-اورميه و بازگشت

------------

نقل قولها:

"اينان (آشوريان و ارمنيان) كه خود را به روسيان بسته و به پشت گرمي آنان با هم ميهنان خود بدرفتاري كرده و در چند ماه آخر دست به خونريزي و تاراج نيز باز كرده بودند،..... "

"روسيان همچنان دژ رفتاري مينمودند و آسوريان و ارمنيان به پشتگرمي آنان بيدادگري بي اندازه مي كردند. و چون كسي بجلوگيري بر نمي خاست روزبروز بدي بيشتر مي نمودند و هفته اي نمي گذشت كه چند كسي كشته نگردد و يكداستان ناگواري روي ندهد. گذشته از درون شهر در بيرونها آنچه مي خواستند دريغ نمي گفتند. يكدسته از ارمنيان قفقاز گريخته و به اينجا آمده و به همدستي جلوها راهزني مي كردند و اگر كسي دست باز مي كرد او را مي كشتند". (كسروي. ٧١٠ )

"...ارمنيان در اين جنگ به سوي فرانسه و انگليس گرائيده و كميته داشناكسيون در نهان پيماني با آنها بسته بودند. ما نيز ايرادي نمي گيريم و سخن ما در دشمني است كه به ايرانيان مي نمودند. كسانيكه قرنها در ايران زيسته و از همه خوشيها و آسودگيها بهره مند شده بودند، بدلخواه بيگانگان با هم ميهنان خود دشمني نشان مي دادند. آن دليراني كه چند سال پيش در شورش آزادي خواهي ايران همدوش ايرانيان جانفشاني ها نموده بودند، اكنون بجاي آن بدخواهي ها با مردم مي نمودند".

"چون خبر تسلط افراد مسيحي به گوش مسيحيان ارمنستان رسيد، آنان نيز به طمع رياست و بدست آوردن مال، از روسيه فرار و به مهاجمين مسيحي در اروميه پيوستند. عده اي از اين آشوب طلبان و غارتگران و قولدوران به سرپرستي آرتوش نام ارمني، عده اي ديگر به سرپرستي هارطون نام و دسته ديگري به رياست يقورط، هامبارصون، دايچاك، باغداسار، سومباط مدتي كارشان فقط اين بود كه در اطراف شهر شبانه وارد خانه هاي دهقانان متمول شده و اسلحه خود را به شقيقه صاحبخانه گذاشته و درخواست پول و اسلحه و اسب و طلا مي كردند. و مي گفتند: مسلمانان بايد در خانه هايشان مهر و سجاده و تسبيح داشته باشند، بقيه اضافه است. بايد تحويل ارمنيها بدهند" (كاويانپور، صص ٢٧٩-٢٨٠).

"يك دسته از ارمني ها كه از قفقاز گريخته و به اروميه آمده بودند، در آنجا به نام "قاچاق" معروف شده بودند. هر كدام چند نفر را اطراف خود جمع نموده به راهزني و غارت دهات و اذيت مردم مي پرداختند. و در هر جا كه با مقاومتي روبرو مي شدند، از كشتن مردم خودداري نمي كردند. كسي هم نبود كه از آنها بازخواست نمايد".

"بدنبال انقلاب در ارومي و اختلال در نظم ارتش روس، سالداتها تصميم به بازگشت از اورميه گرفتند. اينان براي برگشت نيز مجبور به فروش اسلحه بودند".

"در ارومي روسها موقع مراجعت فشار خود را به مردم بيشتر كردند و چون از مدتها قبل مسيحيان [ارمني] و آشوريها را مسلح نموده و دستجات جلوها [آشوري] و قاچاقها [ارمني] در شهر و دهات پراكنده شده بودند، به پشتيباني روسها شرارت بيشتر مي نمودند. و اگر تا آن موقع به غارت اموال مردم اكتفا مي كردند، از آن تاريخ به بعد به كشت و كشتار نيز آغاز نمودند".

"در هنگام بهار و اوايل تابستان كه موقع جمع آوري محصول بود، دهاتيان [ترك] جرات بيرون آمدن از خانه هاي خود را نداشتند. در اين روزها وضع دهات خيلي بدتر از شهر بود. در دهات جلوها [آشوري] و قاچاقهاي ارامنه و سربازان روس به جان دهاتيان بدبخت افتاده، از غارت و قتل نفوس كوتاهي نمي كردند. روزي نبود كه يك اتفاق ناگوار در دهات روي ندهد. روزي نبود كه مردم از دست اشرار و دزدان و آدم كشان آسوده باشند. اشرار چندين ده را آتش زده، ساكنين آنها را به قتل رسانيدند و فراريان دهات رو به سوي شهر نهادند".

------------

"با اينكه [روسها] در نواحي مختلف دهات اورميه و سلماس براي برقراري امنيت پريستاو يا پاسگاه ژاندارمري [از مسيحيان] گذاشته بودند، اما خود اين افراد مسلح حافظ به اصطلاح نظم، شبها مستقيم به خانه مردم مي ريختند و يا اشخاص ديگر را به غارت دهات تحريك مي كردند. چنانچه "يپرم" نام [يئپريم ارمني]، پريستاو نازلو از مردم اخاذي مي كرد و در صورت ندادن وجه قابل قبول كشته مي شدند". (ملكزاده، ص ٨٤)

"در نيمه هاي مرداد سياهكاري ننگين ديگري رخ داد. بدين سان كه "يپرم" نامي از ارمنيان ايروان كه پريستاو روستاي نازلي چاي (نازلو چائي- يكي از بخشهاي اورمو) بوده (در آن موقع هر كدام از بخشها و محالات اطراف شهر را به يك نفر سپرده و او را پرستاو مي گفتند) و در نتيجه ستمكاري از كار برداشته بودند، نيمه شبي با چند تن تفنگچي به ديه صفرعلي رفت. و تفنگچيان را در بيرون گزارده و خود به خانه "وهاب سلطان" نامي در آمد و او را از خواب بيدار كرد. با بيم دادن، سيصد تومان پول خواست. وهاب سلطان از سراسيمگي بگريخت. و يپرم با گلوله او را از پشت سر زد و بكشت. در اين ميان تفنگچيان [يپرم] هم از بيرون به شليك پرداختند. دانسته نشد يپرم با گلوله كه از پا افتاد. تفنگچيان [يپرم] بهانه پيدا كرده همه كساني را كه در خانواده وهاب سلطان بود از زن و مرد و خرد و بزرگ به خاك انداخته و سپس آزادانه به راه افتادند.

فردا برادر پرستاو يك دسته از سالداتهاي ايرواني و از جلوها و آشوريها [بومي] را با خود برداشته به آن ديه رفتند و دست به كشتار گشاده و هر كه را يافتند بكشتند و به اين بسنده نكرده هشت و نه ديه ديگر را هم تاراج و كشتار كردند. سپس از شهر درشكه براي آوردن مرده يپرم فرستاده شد. و كسانيكه همراه مي رفتند - چه در رفتن و چه در بازگشتن - هر كه را ديدند، از زن و مرد و بزرگ و كوچك خونش را ريختند و به كودكان شيرخوار هم نه بخشودند.

بيدادگري آشوريان به اندازه اي بود كه خود روسيان به ستوه آمدند و سالدات فرستاده چند صد تن از ايشان را كه در ديه ها به كشتار و تاراج مي پرداختند گرفته به شهر آوردند.

تنها ارومي [اورمو] و پيرامونش نبود، در سلماس و آن پيرامونها نيز همين ستمگريها پيش مي رفت و هر زمان آگهي هاي دلگداز ديگري مي رسيد.

در اينجا بايد اضافه كرد كه ديه حاج صفرعلي نمونه اي بود از ساير دهات اروميه. در تمام نقاط اطراف شهر كشت و كشتار رواج داشت. و تمام خرمنها در صحرا مانده، كسي نتوانست محصول خود را جمع آوري نمايد. ... " (دهقان)



ايران توركلري

یازار : آزادتورك

ايران توركلري

(حسين. نيهال آتسيز)



12 نويابر 1968ده، ساعات 19 داكي راديو خبرلرينده و ائرته‌سي گونكو قزئتلرده بيلديريلديگينه گؤر، ايران خاريجي ايشلر ناظري زاهيدي، تهران آئروپورتدا، پيوه خاريجي ژورناليستين سوالينا وئرديگي جاوابدا، بو علاقه لرين كئچميشده اولدوغو كيمي دوستلوق و قارداشليق اساسلارينا سؤيكن گئتديگيني سؤيله‌ميشدي.


آرديني اوخو

از سري قهرمانان فراموش شده ، شهيد فرزاد اسدپور

یازار : آزادتورك

فرازاد اسدپور در 3 خرداد (سلسله قيام هاي آزربايجان عليه توهين روزنامه ايران )85 در خيابان امام اورميه به دست نيروهاي ضد مردمي به شهادت رسيدند

و در 4 خرداد فقط با حضور پدر و مادرش دفن گرديد و در مراسم ختم وي در مسجد سردار اورميه آگهي از طرف سربازان گمنان امام زمان ( خائنان به ملت ) پخش گرديد و در آن علت مرگ شهيد فرزاد اسدپور سور خوردن در حمام و افتادن و ضربه مغزي ذكر شده بود .

يادش گرامي

تقديم به شهيد فرزاد اسدپور

وارليغيميز موما دونور گيله گيله

سن يانير سان

من يانيرام

اما يئنه

قارا وطن ايشيقلانمير.

دار مزاردا ياتان شهيد

يولدي ساچين آنان شهيد

چيخ مزاردان عصيان ائيله

قاني يئرده قالان شهيد

باجين هله قارا گئييب

اوتانمايير زامان شهيد

گئجه گوندوز آغي دئيير

قولاق آسير آتان شهيد

يئنه چوخو مين دؤن گئيير

وعيد وئرير يالان دئيير

شهيدلرين قاني يئرده

ناخلفلر بايرام ائدير

دار مزاردا ياتان شهيد

يوادو ساچين آنان شهيد

چيخ مزاردان عوصيان ائله

قاني يئرده قالان شهيد

شعر : جننت علي اوف

 



تورك ايسلام تاريخينده ايلك قادين سولطان: راضييه بگيم سولطان

یازار : آزادتورك

 

تورك ايسلام تاريخينده ايلك قادين سولطان: راضييه بگيم سولطان   

  راضييه بگيم سولطان دئهلي سولطاني. باباسي شمس الدين ايلتوتموش، آناسي تركن خاتوندور. سولطان شمس الدين ايلتوتموش طرفيندن، 1232 ايلينده دئهلي تاختينا وليعهد تعيين ائديلدي و دؤولت آداملاري دا بئيعت ائتدي. ايلتوتموشون ايكي اوغلو واركن، قيزي راضييه سولطاني دئهلي تاختينا وليعهد تعيين ائتمه سي؛ عاغلي، ذكاسي، خالقين سئومه سي و ساراي داكي ايداري حركتلريندندير. فقط باباسي نين 1236دا وفاتييلا، قارداشي روكن الدين فيروز شاه، دئهلي سولطاني ائعلان ائديلدي. فيروز شاهين دؤولت ايداره سييله علاقه دار اولماماسي اوزرينه، تاختدان ائنديريليب، راضييه بگيم، دئهلي سولطاني اولدو.   

  راضييه بگيم سولطان، 1236دا دئهلي تاختينا صاحيب اولونجا، باباسي نين خسته ليگي و قارداشي دؤورونده ايهماله اوغراميش و اورتادان قالخميش عنعنه  و عادتلري تكرار جانلانديردي. اؤلكه ده عاديل بير ايداره قوروب، احتيياج صاحيب لرينه جؤمردجه احسانلاردا بولوندو.   

  راضييه سولطانين سلطنتي دؤورونده، هينديستانداكي رافيضي لردن قرمطي لر و مولحيدلر زومره سي فعالييت لريني آرتديردي. پوزوق دين منسوبو قرمطي و مولحيدلر، نور-تورك ليدئرليگينده عوصيان ائديب، سيند بؤلگه سيندن، جون و گنگ چايلاري قيييلاريندان گله رك، دئهليده توپلانديلار. نور-توركون، ابو حنيفه و ايمام-اي شافيي حضرتلري ايله مذهب منسوبلاري نين علئيهينده بولونمالاري، ساپيقلارين جوما گونو دئهليده كي  جامي-اي مسجيده، مويززي مدرسه سينه سيلاحلا گيرمه لري و قتل عام ائتمه لري اوزرينه، تدبير آليندي. عاصي قرمطي لر، اوردونون و خالقين دستگي ايله نور-تورك و بير چوخ طرفلري اؤلدورولدو. دئهلي، عاصيلردن و پوزوق دين منسوبلاريندان تميزلنه رك، امنييت و دينجليك  ساغلاندي.   

  راضييه سولطان، 1238 ايلينده گواليار سفرينه چيخدي. گوالياردا اوردو و احتيياج صاحيب لرينه بول باغيش و احسانلاردا بولونوب، هديه لر داغيتدي. گؤره و وئرمه ده حساسيت ايله حركت ائديب، قييمتلي عاليملري دئهليده كي  ناصيريه مدرسه سينه تعيين ائتدي.   

  راضييه بگيم سولطانين حوكومدارليغيني، تورك اصيللي قوماندان و بي لر چكمه يرك، 1240دا تاختدان ائنديريب، قارداشي بهرام شاهي دئهلي تورك سولطانليغينا گتيردي. راضييه بگيم سولطان ايسه، حبس ائديلمك اوزره تابرهينده قالاسينا گؤندريلدي. بورادايكن، مليك ايختييارالدين آلتونيييه ايله ائولنن راضييه بگيم، بؤيوك بير قوووتين باشينا گئچدي. نيته كيم مليك آلتونيييه نين بيرليكلري يانيندا گاكهار، جاتوان و ديگر يئرليلردن توپلاديغي عسكرلرله، 1240دا حركته گئچه رك، دئهلي تاختيني تكرار اله كئچيرمك اوزره حركت ائتدي. دئهليدن مليك عيزت الدين محمد سالاري و مليك قاراقوش دا راضييه بگيم سولطانين قوووت لرينه قاتيلدي. بهرام شاهين و راضييه بگيم سولطانين اوردولاري كايتالدا قارشيلاشدي. مغلوب اولان بگيم سولطان، اسير اولماماق اوچون ساواش مئيدانيندان اوزاقلاشدي. هيندو بير اكينچي، راضييه سولطاني، زينتي اوچون اؤلدوروب، تارلايا گؤمدو. هيندو اكينچي، جواهيرلرله ايشلنميش گئييملري ساتاركن، بازاردا ياخالاندي. سوروشدورمالار نتيجه سينده راضييه بگيم سولطانين مزاري بولوندو. راضييه بگيم سولطان، پوزوق دين منسوبلارينا قارشي موجادله ائتتيگيندن و عاديل، جؤمرت و جسور اولدوغوندان، عاليملر و دئهلي لي لر طرفيندن اؤزونه چوخ حؤرمت  ائديليردي. جسدي تارلادان چيخاريلاراق، مؤحتشم بير ديني مراسيمله دفن ائديليب، جون چايي كنارينداكي مزاري نين اوستونه توربه ياپيلدي.   

  راضييه بگيم سولطان، تورك ايسلام تاريخينده نادير راستلانان، ايلك قادين سولطاندير. باتيداكي نومونه لري نين ديشيندا، اخلاق سيزليغا و ساراي اينتريقاسينا دوشمه دن هوكومدارليق ائديب، دؤولته و ميلته چوخ خيدمت ائتدي. عدالتي، جؤمردليگي، علمه، عاليملري آغيرلاماسي ايله مشهوردور. دئهليده  آدين پارا كسديرميشدي . راضييه بگيم سولطان گئييمينه چوخ ديقت ائدر، كيشي پالتاري هئچ بير زامان گئيمز و اوزونه ده نيقاب تاخاردي.  

كؤچورن : آيدا بيات

 



نادرشاه افشار بنيانگذار دولت تركي-آزربايجاني افشار

یازار : آزادتورك


نادرشاه افشار بنيانگذار دولت تركي-آزربايجاني افشار

١- نادرشاه افشار بنيانگذار دولت تركي-آزربايجاني افشار٬ از معدود حكمرانان داراي خودآگاهي و شعور ملي ترك در تاريخ ايران است و از اين منظر شايد تنها با شاه اسماعيل صفوي٬ جهانشاه قاراقويونلو٬ اوزون حسن آغ قويونلو٬ آغا محمدخان قاجار و…. قابل مقايسه باشد. از اقدامات شخص نادرشاه افشار٬ تدابير مختلفي است كه وي براي حفظ و ارتقاء موقعيت رسميت و دولتي بودن زبان تركي٬ كاربرد در عرصه ديپلماسي و تثبيت آن به عنوان زباني نوشتاري انجام داده است. دوره حاكميت وي همچنان دوره تاثير گسترده زبان تركي بر فارسي و نفوذ و ورود اصطلاحات و واژگان تركي در زبان فارسي است. دولت تركي-آزربايجاني افشاري جايگاهي ممتاز در تاريخ زبان و فرهنگ و تاريخ سياسي-نظامي ترك دارد.

٢- نادرشاه افشار اين آخرين جهانگير ترك٬ علاه بر جهات فوق٬ به لحاظ فرهنگ و تاريخ تركي-آزربايجاني٬ ايران و جهان اسلام از جهات بسيار ديگري نيز داراي اهميت است٬ جنبه هايي كه در تاريخنگاري رسمي معمولا بدانها چندان اشاره اي نميشود. از جمله:

- ايجاد مذهب جعفري (تفسيري از شيعه دوازده امامي متشرعه كه در آن صنف روحاني فاقد قدرت٬ اهميت و قداست است. شيعه جعفري٬ تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه است٬ در مقابل شيعه امامي كه تفسير فاسي-عربي آن است و در آن صنف روحاني از قدرت٬ اهميت و قداست ويژه اي برخوردار است)٬
-
اقدام براي تقريب و نزديكي مذاهب اسلامي٬
-
سعي در ايجاد دولت عرفي (به زبان امروزي لائيك)٬
-
متحد نمودن هرچند كوتاه مدت اراضي و هر سه بخش آزربايجان (شمالي در قفقاز٬ جنوبي در ايران و غربي در خاك تركيه امروزي)٬
-
تاسيس نيروي دريايي آزربايجان٬
-
طراحي پرچم سه رنگ دولت تركي-آزربايجاني افشار و ……


آرديني اوخو

غير بومي بودن زبان فارسي دري در ايران

یازار : آزادتورك

بعد از درج شدن مقاله " فارسي دري، زبان مهاجر يا بومي در ايران " در اين وبلاگ، كه در حقيقت بخشي از متن اصلي يكي از موضوعات مورد بحث در كتاب "زبان تركيو بررسي تاريخ ، زبان و هويت آنها در ايران " بود ؛ احيانا در ذهن بعضي از خوانندگان هموطن فارس زبان و بعضي از اقشار غير فارس زبان و حتي تركان ساكن ايران كه از شروع تحصيلات ابتدايي تا پايان دوران دانشگاهي فقط به زبان فارسي و يا با انتخاب رشته دانشگاهي، به زبانهاي بيگانه ديگر جز به زبان تركي خودشان تحصيل مي كنند و آنچه كه در اين مقاله نوشته شده ممكن است مغاير با آموخته هاي آنان در مدارس و دانشگاه ها باشد و سئوالاتي در ذهنشان  مطرح شده باشد كه جوابي در مقاله ياد شده به آن نيافته باشند و آنها را در شك و ترديد بگذارد  كه چگونه آنچه كه در طول دوران تحصيل به آنها آموزش داده شده  متفاوت از آن چيزي است كه در اين مقاله آمده است ؛ لذا ما بعضي از سئوالاتيكه احتمال دارد ذهن آنان را مشغول كرده و جوابهاي آنها را نيافته باشند دراين مقاله درج مي كنيم .

در درجه اول بايد ياد آوري كنم غيربومي و مهاجر بودن زبان فارسي دري در ايران به اين معنا نيست كه اگر هموطنان فارس زبان ما بر اساس واقعيتهاي بيان شده در اين مقاله و يا ديگر مقالات، و بر اثر مطالعات غير  درسي خود ، قبول كردند كه زبان فارسي دري كه امروز زبان مادري آنها شده است و در مدارس و دانشگاهها هم به اين زبان تحصيل مي كنند ولي اين زبان در گذشته زبان مردم كشور ديگري بوده و با گذشت زمان جايگزين زبان قديمي آنها شده ، ديگر از فرداي روز قبول اين واقعيت، نبايد آنها به زبان فارسي صحبت كرده و يا در مدارس و دانشگاهها تحصيل كنند !

نه ، اصلا چنين نيست؛ ما معتقديم  زبان هر ملتي نشانه هويت، موجوديت ، شخصيت و  بخشي از تاريخ آن ملت است و  تكلم بدون حس حقارت، تحصيل و تدريس از دوران ابتدايي تا عالي در استانها و مناطق سكونت آن ملت و با توجه به كثرت جمعيت بعضي از آنها ، رسمي بودن و آموزش آن زبان در مقاطع مختلف در سرتاسر كشور ،آفرينش ادبي و پرورش استعداد و ذوق هنري در زبان مادري را از حقوق مسلم آن ملت دانسته اعتقاد داريم  بر هر انسان آزاده اي لازم و واجب است نه تنها  بر حق زباني و فرهنگي ملل ساكن در ايران، بلكه بر حقوق زباني و فرهنگي  همه ملل جهان بدون حب و بغض عقيدتي، نژادي و سياسي احترام بگذارد هر چند كه زباني كه امروز اين ملّتها صحبت مي كنند ، ممكن است در گذشته زبان رسمي و يا مادري ملت ديگري بوده باشد !

چرا كه ما تركها تلخي و عذاب عدم تحصيل به زبان مادري را با توجه با اكثريت نسبي بودن جمعيتمان در ايران ، با تمام وجودمان  چشيده و مي چشيم و هر گز اين عذاب و تلخي را بر هيچ ملتي روا نمي داريم !

 آنچه كه ما در اينجا از موضوعات مربوط به زبان فارسي دري بحث مي كنيم از بابت زبانشناختي تاريخي و خاستگاه اصلي  اين زبان است نه از بابت خداي ناكرده زير سئوال بردن حقوق زباني هموطنان فارس زباني كه ساليان دراز است فارسي دري زبان مادري آنها شده است !

به همين جهت ما به سئوالاتي كه از طرف بعضي از هموطنان فارس زبان به صورت E-mail  و يا comment خصوصي براي من فرستاده شده و خواستار جواب آن جهت رفع ابهام شده اند و امكان جوابدهي به دليل طولاني بودن پاسخ به آنها در قسمت comment  نبود ، مصلحت را در اين ديديم كه جواب اين ابهمات را به صورت مقاله و در همين وبلاگ درج كنيم.

سئوالهاي بعضي از مطالعه كنندگان اين وبلاگ : 

1- در ارتباط با مقاله " فارسي دري، زبان مهاجر و يا بومي در ايران  "  بايد بگويم در كارنامه اردشير بابكان مي خوانيم :  " پات (به) ، خواتاي (خداي ) ، داتاري (دادار )، رايومند (رايومند )، پات (در )،كارنامج (كارنامه)، به (اي)، ارتاخشير پاپكان (اردشير بابكان)، ايتون (آن تو )، نبشت (نوشت)، استات (است)، كو (كه)، ارانشهر (ايرانشهر )، پس (پس)، هيچ (از )، الكساندر هرميك (اسكندر مقدوني )، يك سد و چهل (يك سد و چهل )، كتك خواتاي (كدخداي)، بت (بود ) "

مي بينيد كه پارسي دري تقريبا تراش خورده پهلوي ساساني و پارسيك است. ما زبان ديگري داريم به نام پهلوي اشكاني يا پارتيك كه مادر زبانهاي كردي، لري، گيلكي و... بوده و ارتباطش با فارسي در حد واژه زباني است.

از آنجايي كه پارتي منقرض شده بود بيگانگان زبان جديد مردم ايران را كه پارسي و از ريشه پارسي باستان بود را پهلوي ناميدند، اين نامگذاري اشتباه بود . فرق دو پهلوي را بدانيد.


آرديني اوخو

Şu destanı

یازار : آزادتورك

 



بو داستاني330-327 ايللرينده كي حاديثه لرله علاقه ليدير. بو تاريخلرده مقدونيه لي ايسكندر، ايراني و توركيستاني ضبط ائتميشدي.

بو دؤورده ساكا حؤكمداري نين آدي بو ايدي. بو دئستانشو داستاني توركلرين ايسكندرله موباريزه لريني و گئرييه چكيلمه لري ايضاح ائديلمكده دير.

شرقه چكيلمه ين 22 عاييله نين توركمن آدييلا خاطيرلانمالاري ايله علاقه دار سبب آچيقلاييجي بير افسانه ده بو داستان ايچينده ايشتيراك ائتمكده دير.

 كاشغارلي ماحمود ديوان اللغت-ايتله توركده ايسكندردن ذوالقرنين اولاراق بحث ائتمكده دير. داستانين تثبيت ائديله بيلن قيسا متني بئله ياكونلاشديريلا بيلر: ايسكندر، تورك مملكتلريني آل/گؤتورمك اوزره حركته كئچديگينده توركيستاندا حؤكمدار بو آديندا بير گنج ايدي. ايسكندرين گليب كئچيجي بير آخين تشكيل ائتديگينه اينانيردي. بو سببله ده ايسكندرله دؤيوشمك يئرينه شرقه چكيلمگي اويغون تاپميشدي.

ايسكندرين ياخينلاشديغي خبري گلينجه اؤزو قاباقدا خالقي دا اونو ايزليه رك شرقه دوغرو يول آل/گؤتوردولر.

يگيرمي ايكي عاييله يوردلاريني بوراخماق ايستمه ديكلري اوچون شرقه گئدنلره قاتيلماديلار. گئدن قروپون ايزلريني ايزليه رك اونلارا قاتيلماغا چاليشان ايكي آدام بو 22 آداما راست گلدي. بونلار بير-بيرلرييله گؤروشوب موباحيثه ائت/موزاكيره ائتديلر. 22 آدام بو ايكي آداما: " چاتلار ايسكندر گليب كئچيجي بير آدامدير. نئجه اولسا گليب كئچر ، او داواملي بير يئرده قالا بيلمز.

 قال آچ " دئديلر. گؤزله ، اَيلن، دايان معناسيني وئرن "كال آچ" بو ايكي آدامين سويوندان گلن تورك بويونون آدي اولدو. ايسكندر تورك يوردلارينا گلديگينده بو 22 آدامي گؤردو و توركه بنزه يير معناسيندا " Türk maned" دئدي. توركمنلرين آتالاري بو 22 آدامدير و آدلاري دا ايسكندرين يوخاريداكي سؤزوندن قايناقلانميشدير.

 اصلينده توركمنلر، كالاچلارلا بيرليكده 24 بويدور آما كالاچلار اؤزلريني آيري قبول ائدرلر. حؤكمدار بو اويغورلارين يانينا گئتدي. اويغورلار گئجه باسقيني ائده رك ايسكندرين قاباقجيللاريني تخريباتا اوغراتديلار. سونرا ايسكندر ايله بو باريش ايديلر. ايسكندر اويغور شهرلريني ائتديردي و گئري دؤندو.

حؤكمدار بو دا بالاساگونا دؤنه رك بو گون بو آدييلا خاطيرلانان شهري ائتديردي و بورا بير تيلسيم كويدورتتو. بو گون ده لئيلكلر بو شهرين قارشيسينا قدر گلير، لاكين شهري كئچيب گئده بيلمزلر. بو تيلسيمين تاثيري هله سورمكده دير. بو داستانا گؤره ايسكندر توركيستانا گلديگينده توركمنلرين خاريجينده كي توركلر شرقه چكيلميشلر ايدي.

ايسكندر توركيستاندا موقاويمتله قارشيلاشماميش بو سببله ده ايره ليلمه ميشدير. بؤيوك اؤلچوده چاديرلاردا ياشايان توركلر ايسكندرين سفريندن سونرا شهرلر قورموش و مسكون حياتي اينكيشاف ائتديرميشلر.