تاريخ حضور تركان در ايران قبل از اسلام و بعد از آن

یازار : آزادتورك

اغريرث بنا بر متن شاهنامه، يك سردار توراني ـ خراساني است و زال زر، حاكم نشيني در سيستان، كه فردوسي در مقاطعي مانند بيت بالا، آن را ايران نيز خوانده است، بدين ترتيب تصور فردوسي در اين ابيات از آمل و ري، دو شهر توراني است»
نگارنده نميخواهد به بحث تركان و آذربايجان بپردازد و بيشتر تاريخ تركان و ادبيات آنان در بخشهاي شرقي آذربايجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاييكه شبهاتي از جانب انكار كنندگان هويت تاريخي تركان آذربايجان هماره مطرح ميشود ارائه چندين سند تاريخي خالي از فايده نخواهد بود.
طبري در جلد نخست تاريخ خود در ذكر پادشاهان يمن مي‌نويسد: تبع پادشاه يمن معاصر بشتاسب و همچنين اردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربيجان فلقي الترك بها فهزمهم» وي به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهي آذربايجان شد و در آنجا تركان را ديد و شكستشان داد. (طبري ج ۱ ص۴۰۴ )
ابن خلدون نيز در تاريخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به اين واقعه اشاره كرده است.
همچنين طبري در باب وقايع سال نود هجري مي نويسد: «و فيها غزا مسلمه بن عبدالملك الترك حتي بلغ الباب من ناحيه آذربيجان ففتح حصونا و مدائن هنالك: در اين سال (۹۰ هجري)مسلمه بن عبدالملك با تركان جنگيد و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربايجان رسيد و در آنجا شهرها و قلعه‌ها را فتح كرد.». (طبري ۵ ص ۲۲۶)
همچنين طبري در وقايع سال ۹۹ هجري از شبيخون تركها به عربهاي فاتح و مسلمان در آذربايجان سخن مي‌گويد: و في هذه السنه اغارت الترك علي آذربيجان فقتلو من المسلمين جماعه. (طبري: ج ۵، ص ۳۰۹)
عين همين واقعه را ابن كثير در البدايه و النهايه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل كرده است.
اما شايد جالبتر از همه سخن ديگري از طبري باشد كه آذربايجان را سرزمين ترك ناميده است. وي در وقايع سال ۱۰۴ هجري مي‌نويسد: «و في هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحكمي و هو امير علي ارمينيه و آذربايجان ارض الترك ففتح علي يديه بلنجرم و هزم الترك: و در اين سال جراح بن عبدالله الحكمي جنگ كرد. او امير ارمنستان و آذربايجان سرزمين تركان بود. وي بلنجرم را با دستان خويش فتح كرد و تركان را شكست داد.» (طبري ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدايه و النهايه نيز در ج ۹ ص ۲۵۶ به اين امر اشاره كرده است.
غير از قراين و اسناد كتب تاريخي ميتوان به اسناد ديگري نيز اشاره كرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصريح مي‌كند ك«در تبريز قطران نام شاعري را ديدم، شعري نيك مي‌گفت، اما زبان فارسي نيك نمي‌دانست.(گزيده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاريخ نگاران رضاخاني، قطران تبريزي فارسي دري را نيك نمي‌دانسته و به زبان پهلوي تبريزي! حرف مي‌زده است.
علاوه بر وجود لغات تركي در شعر قطران ميتوان به لغت فرس اسدي نيز در باب رواج زبان تركي در آذربايجان استناد كرد. اسدي طوسي مولف لغت فرس اسدي كه در قرن پنجم مي‌زيسته است لغات فارسي و تركي رايج در خراسان را در كتاب خود گرآوري كرده است و علاوه بر آن به برخي از كلمات و لغات رايج در مناطق ديگر ايران نيز اشاره نموده است. وي در توضيح لغت پاليك مي‌نويسد: «پاي افزار بود، به آذربايجان چارق خوانند.»
(لغت فرس، ص۲۷۷)
عين لغت چارق كه در قرن پنجم در آذربايجان استعمال ميشده است در ديوان لغات الترك محمود كاشغري نيز آمده است و از واژه‌هاي اصيل تركي به شمار مي‌رود. كاشغري مي‌نويسد:
«جَرِقـْلاديçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلاديol ažaqın çarıqladı يعني: او به پاي خود, چارق پوشيد. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq).»
(ديوان لغات الترك، ترجمه فارسي ص۵۷۷)
با توجه به قراين و اسناد فوق حضور تركان در اين مناطق بلكه در كل ايران، از ديرباز در ميان مورخان امري مسلم بوده است كه متاسفانه تاريخ نويسان معاصر بر اساس نظريه يك كشور – يك ملت رضاخاني به پنهانكاري در اين زمينه پرداخته‌اند. البته حضور تركان در اين منطقه به هيچ وجه به معناي اين نيست كه بعدها گروههاي مهاجر ترك همراه سلجوقيان و ساير سلسله‌هاي ترك از آسياي ميانه به ايران نيامده‌اند. اما مهم اينست كه قبل از آمدن اين تركهاي مهاجر نيز ايران و آذربايجان به تصريح ابن خلدون و طبري «ارض الترك» (سرزمين تركان) بوده است.
۲. تاريخ ادبيات تركي در ايران
بعد از ارائه دلايل تاريخي بر حضور تركان در اين مناطق شايسته است از تاريخ ادبيات تركان در اين مناطق نيز سخن گفته شود. براي ورود به اين بحث تذكر يك نكته بسيار مهم ضروري است. تاريخ ادبيات اعم از ادبيات تركي و فارسي از خراسان شروع مي‌شود و تاريخ ادبيات نويسان فارس و ترك معمولا در ابتداي تاريخ ادبيات، از شعرا و نويسندگاني مي‌نويسند كه در مناطقي مانند تركستان، افغانستان و تاجيكستان امروزي مي‌زيسته‌اند. از جمله اين شعرا در فارسي رودكي سمرقندي، شهيد بلخي، آغاجي بخارايي و در تركي اديب احمد يوقنه‌كي، يوسف خاص حاجب و خواجه احمد يسوي هستند كه نخستين صفحات تاريخ ادبيات تركي و فارسي را زينت مي‌بخشند. در واقع شعر فارسي و تركي بسيار دير به ايران بخصوص مناطق شرقي آذربايجان وعراق عجم آمده است. براي مثال ادبيات فارسي در شيراز قبل از سعدي چيز زيادي براي گفتن ندارد. دكتر كاووس حسنلي استاد ادبيات دانشگاه شيراز مي‌نويسد: « شعر پارسي دري تا پيش از سده‌ي هفتم هجري، در پارس(شيراز)، كم‌رنگ و كم‌مايه بوده است. در اين دوره، شعر پارسي در حوزه‌ي خراسان ـ مركز حكومت‌هاي مستقل ايراني ـ رواج داشته و هنوز آن‌گونه كه بايد در جاهاي ديگر گسترش نيافته بوده است… آيا پيش از سعدي يا در زمانِ او كتابِ شعرِ فارسي، بدون سعدي، در فارس اين‌چنين كم‌برگ و بار بوده است؟! يا اين‌كه تاريخِ فراموشكار برگ‌هايي از كتاب خود را گم كرده است؟!»
(سهم فارس در شعر فارسي، دكتر كاووس حسنلي)
در مورد ساير مناطق ايران نيز وضع به همين منوال است و تقريبا بعد از قرن ششم و هفتم است كه شاعراني به زبان فارسي و تركي در اين مناطق شعر مي‌گويند. سعدي در قرن هفتم، حافظ، فخرالدين عراقي همداني و سلمان ساوجي در قرن هشتم هجري به فارسي شعر گفته‌اند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و شاعران ترك در اين منطقه شايسته است كه نكته‌اي را يادآوري كنم. ابوعلي سينا اصالتا اهل خرميسين آسياي ميانه است اما بسياري از مردم او را به غلط، اهل همدان مي‌شناسند. تاكنون شعرهاي چندي به زبان عربي و فارسي به او نسبت داده‌اند كه در ايران نيز در لابلاي كتاب‌هاي مختلف بنا به مناسبتهايي اين شعرها چاپ شده‌اند. ليكن نويسندگان ايراني تاكنون در مورد شعرهاي تركي ابن سينا چيزي ننوشته‌اند. بر اساس نوشته‌ي فهرس المخطوطات الفارسيه چهار صفحه‌ي خطي در ميان نسخ خطي مصر وجود دارد كه در آن اشعار عربي، فارسي و تركي منسوب به ابن سينا نگهداري مي‌شود. عين عبارتي كه در فهرس المخطوطات آمده چنين است: «اشعار ابن سينا و هي اشعار عربيه و فارسيه و تركيه منسوب له في الطب و الحكمه، بدون تاريخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳»
(فهرس المخطوطات الفارسيه في دارالكتب المصريّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)
گويا برخي شاگردان ابن سينا نيز به تركي‌گويي استادشان اشاره كرده‌اند ولي نگارنده از منبع اين سخن اطلاعي در دست ندارد. اگر اين سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب اين اشعار به ابن سينا تقويت مي‌گردد.
به هر حال همانگونه كه اشاره شد در اين مقاله صرفا از شعرا و نويسندگاني سخن خواهد رفت كه در داخل مرزهاي ايران كنوني باليده‌اند و عمدتا به مناطق شرقي آذربايجان و نيز عراق عجم، ايران مركزي و مناطق ديگر منسوب هستند. چون نويسندگان ديگر به حد كافي در مورد ادبيات تركي در آذربايجان بحث كرده‌اند و نوشته‌هاي صاحب اين قلم چيزي بر تحقيقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در اين مقاله تنها به بررسي كوتاه تاريخ ادبيات تركي در ساير مناطق ايران بسنده خواهد شد. گفتني است كه ادبيات تركي در ايران از بدو بالندگي تاكنون هماره در خدمت دين اسلام و مكتب تشيع و جامعه بوده است، از اين روي دولتمردان و نهادهاي فرهنگي – مذهبي كه داعيه مذهبي دارند بايد به اين ادبيات بهاي بيشتري بدهند.

منابع
الف: كتابها و نشريات
- آذربايجان ادبيات تاريخينه بير باخيش ج۲، دكتر جواد هئت، تهران ۱۳۶۹.
- البدايه و النهايه، ابن كثير، حققه و دقق اصوله: علي شيري، الطبعة الاولي، داراحياء التراث العربي، ۱۹۸۸بيروت.
- تاريخ ابن خلدون (كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم)، الطبعة الرابعه، منشورات موسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان)
- تاريخ سيستان، تصحيح محمدتقي بهار، انتشارات معين، تهران ۱۳۸۱.
- تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك)، مطبعه بريل، ليدين۱۸۷۹.
- تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهراني، مطبعه مجلس، تهران ۱۳۵۳.
- ديوان لغات الترك، شيخ محمود بن حسين كاشغري، ترجمه دكتر محمدزاده صديق، نشر اختر، تبريز ۱۳۸۴.
- كتاب ديوان لغات الترك (متن عربي)، مؤلفي: محمود بن الحسين بن محمد الكاشغري، تاريخ تاليف ۴۶۶ سنه هجريه، تصحيح: معلم رفعت كليسلي، برنجي طبعي، دارالخلافه العليه، مطبعه عامره ۱۳۳۵. (۳جلد)
- ره آورد سفر(گزيده سفرنامه ناصرخسرو)، تصحيح و توضيح: سيد محمد دبيرسياقي، چاپ سوم، انتشارات سخن، تهران ۱۳۷۳.
- سبك شناسي، محمد تقي بهار، چاپ هفتم، اميركبير، تهران۱۳۸۳.
- شاهنامه فردوسي، انتشارات جاودان، چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۰.
- فهرس المخطوطات الفارسيه التي تقتنيها دارالكتب حتي عام ۱۱۹۶۳ م القاهره، مطبعه دارالكتب ۱۹۶۶.
- - لغت فرس، تصحيح عباس اقبال آشتياني، تهران چاپخانه مجلس ۱۳۱۹.
- معجم البلدان، الحموي، دار احياء التراث العربي، بيروت ۱۹۷۹.
ب: سايتها و وبلاگهاي اينترنتي
هويت اقوام فعلي ساكن در ايران، ناصر پورپيرار: