حكيم محمد فضولي

یازار : آزادتورك

حكيم  محمد  فضولي  شاعر نامدار سده ي دهم هجري ، يكي از نوابغ دنياي شعروهنر است كه آذربايجان تقديم بشريت كرده است . وي منسوب به عشيره ي « بيات » هاي آذربايجان از عشاير 24 گانۀ اوغوزان بوده است . بررسي هاي تاريخي ، فولكلوريك و ميتولوژي ، مهاجرت  تركان اوغوز آذربايجان خصوصاً عشيرۀ بيات در قبل و بعد از اسلام به اطراف رودخانه هاي دجله و فرات، خاستگاه نخستين فرهنگ بشري و گهوارۀ تركي سومري  و آميختگي آنها با تركان محلي و تركمانان را به اثبات رسانده است . بعد از قيام شاه ختائي و استيلاي قزلباشها  كوچ و مهاجرت آذربايجانيان به شهرهاي نجف ، كربلا ، كاظمين و بغداد وگزيدن مسكن در آنجا به نوعي سنت شيعي تبديل شده بود . اكثر مهاجرين اهل علم وادب و شعرا بودند كه فضولي نيز بعدها جزو اين طيف ادبي شد . آخرين بررسيها نشان ميدهد كه مولانا فضولي در ناحيۀ « قازاخ» آذربايجان متولد يافته اما از همان ايام كودكي همراه پدر و خانواده اش به عراق عزيمت نموده اند .  وي در دوران كودكي تحصيلات خويش را  با تحصيل مقدمات عربي و ادب تركي و فارسي نزد پدر آغاز نموده و به تصريح خويش سالهاي جواني در شهر نجف عراق به خدمت و تحصيل معارف ادامه داده است .  

در منابع مختلف از فضولي با عناويني مانند : مولانا ، سلطان الشعرا ، شيخ الادبا ، افضل الفضلا و حكيم ياد مي شود . فضولي كليه ي علوم عقلي و نقلي رايج زمان خويش را بخوبي آموخته بود و در اغلب زمينه هاي دانش بشري قلم زده است . وي در سه زبان تركي ، عربي و فارسي شاهكارهاي ادبي چندي بر جاي گذاشته است كه برجسته ترين آنها « ديوان اشعار تركي » مي باشد؛ از ديگر آثار مهم وي به زبان تركي ميتوان به : بنگ وباده ، ليلي ومجنون ، صحبت الاثمار ، حديقه السعدا ، شاه و گدا ، جمجمه نامه ،  معما لار و مكتوبات  اشاره كرد . آثار فارسي وي نيز از اين جمله است : ديوان فارسي ، هفت جام ، صحت و مرض ، انيس القلب ، رندو زاهد ، معميات و فرهنگ منظوم جغتايي . وي ديوان عربي و «مطلع الاعتقاد في معرفۀ المبدا والمعاد» را نيز به زبان عربي تاليف نموده است . تاكنون  در جهان  صرفنظر از گذشتۀ دور در بارۀ مولانا حكيم محمد فضولي صدها كتاب ، مقاله ، ليسانس ، دكترا ، آنتولوژي  و آثار انسيكلوپديك و ... تاليف شده است .

حكيم فضولي در روزگار دهم هجري نه تنها در حوزۀ ادبيات آذربايجان بلكه درزمينۀ ادبيات عموم ترك ، ادبيات زبانهاي فارسي و عربي سرآمد  و يكي از برجسته ترين شخصيتهاي فلسفي و متفكر زمانۀ خود بوده است . تذكره نويسان مختلفي در باب خلاقيت و شخصيت فضولي  نوشته اند كه برخي از آنها چنين است : قسطا مونولو لطيفي سال 953 هجري در اثر خود «تذكرۀ الشعرا»  چنين مي نويسد : « بو دؤر شعراسيندان و شعراسي نين فضلاسينداندير . « نوايي» طرزينه قريب بير طرز دلفريب و اسلوب عجيبي واريدير . طرزينده مبتدع و طريقينده مخترعدير . بو مطلع مطبوع ، اونون زاده ي طبعي و خيال خاصي دير ... » . « سام ميرزا صفوي» فرزند شاه اسماعيل ختائي در تذكرۀ خود « تحفۀ سامي » كه به فارسي و سال 957هجري نگاشته است مي نويسد : مولانا فضولي از دارالسلام بغداد است و از آنجا، به از او شاعري پيدا نشده و به هر دو زبان يعني تركي و عربي شعر مي گويد . لطفعلي بيگ آذر نيز در 1174 هجري در تذكرۀ خود «آتشكدۀ آذر »  مي گويد : فضولي – از مشاهير ارباب كمال آن ديار است .

به تركي و فارسي شعر مي گفته و چون اين سفينه از اشعار تركي و عربي خالي است ، لهذا به دوبيت فارسي و يك رباعي ] از او[  اكتفا شد . تا در دلت انديشۀ بيداد نيايد / هرگز ز من دلشده ات ياد نيايد . ** يار ما را به ازاين زار و حزين مي خواهد ، / به از اين چيست كه مارا به از اين مي خواهد .  تذكره هاي زيادي در بارۀ فضولي نوشته شده كه انعكاس همۀ آنها در اين مجال مقدور نيست ، فلذا  تنها به نام بردن برخي تذكره ها ي مهم  بسنده مي شود : گلشن شعرا ، مشاعرالشعرا ، تذكره الشعراء چلبي ، هفت اقليم ، كنه الاخبار ، مجمع الخواص ، رياض الشعرا ، زبده الا شعار ، الذريعه ، ريحانه الادب .

واما در باره  علت برگزيدن تخلص شاعر كه بنابر معني اش براي خيلي سوال بر انگيز است به سراغ گفته هاي خود شاعر ميرويم . اديب بزرگوار خود در مقدمه يكي از آثارش ،  در اين باره چنين مي فرمايند: «... در ابتداي شروع نظم ، هر چند روزي دل بر تخلصي مي نهادم و بعد از مدتي به واسطه ي ظهور شريكي ، به تخلص ديگر تغيير مي دادم . آخرالامر ، معلوم شد ياراني كه پيش از من بوده اند ، تخلص ها را بيش از معاني ربوده اند . خيال كردم كه اگر تخلص مشترك اختيار نمايم ، در انتساب نظم بر من حيف رود اگر مغلوب باشم . و بر شريك ظلم شود اگر غالب آيم .

بنابر رفع ملابست التباس ، « فضولي » تخلص كردم و از تشويش ستم شريكان پناه به جانب تخلص بردم و دانستم كه اين لقب  مقبول طبع كسي نخواهد افتاد كه بيم شركت او به من تشويشي نتواند داد . الحق ابواب آزار شركت را بدين لقب بر خود بستم و از دغدغه ي انتقال و اختلال رستم ... » بنابر روايات فضولي همواره با تفسير ، حكمت ، كلام ، حديث ، هندسه ، هيئت ، طب ، ادبيات ، موسيقي و شعر مشغول بوده و آدمي بسيار شوخ طبع و شيرين سخن بوده است . به سال 963 هجري سرانجام آفتاب عالم تاب وجودش  با ابتلا به بيماري طاعون رخ بر خاك كشيد وبراي هميشه غروب كرد .  سال    1996 جهت تجليل ازمقام ادبي و علمي حكيم فضولي از طرف سازمان فرهنگي يونسكو سال فضولي اعلام  گرديد و بدين ترتيب جهان ادب يكبار ديگر در برابر شخصيت ادبي مولانا حكيم سر تعظيم فرود آورد وبرايش درود فرستاد .

-----------------------------------------------

رسمدير فصلي-باهار اوْلماق برابر رۇزۆ شب.
گۆن كي, ساين دۆشدۆيۆ يئردن دۇرار, بير وجهي وار,
گلسه عاليقدرلر فقر اهلي دۇرماقدێر ادب.
اوْلمادان مئيخانه ي-عشقينده مستي-جامي-زؤوق,
دۆزمهدي بزمي-فلكده زؤهره قانۇني-ترب.
جننتي-وصليندير اوْل مقصد كي, ايمان اهلينه,
قێلسا حق رۇزي جهنم آتشي, اوْلدۇر سبب.
قاليبا مقصد وۆصالێندێر كي, دۆن-گۆن دۇرمايێب
چرخ سرگردان گزر, بيلمز نه دير رنجۆ تب.
بستئيي-زنجيري-زۆلفۆندۆر نسيمي-ترمزاج,
تشنئيي-جامي-ويسالێندێر مۆحيطي-خۆشگلب.
قێلما فئيزي-نعمتي-وصلين فۆضۇليدن ديريغ,
يوْخدۇر اؤزگه مقصدي, سندن سني ائيلر طلب.

------------------------------------------------

نه قدر قيندا ياتيب پاس آتاجاق خنجريميز?
پالتار آلتيندا ذيرئه تك قعلاجاق جؤوهريميز?
آخي صحرايي-قييامتده كي, بيتمير لاله,
اوردا بيل, اولماياجاقدير داها دردي-سريميز.
ذؤحره عاجيزدي دؤنه اوردوموزون دؤورسينه,
جانين مقصدي ئوغروندا وئرر لشكريميز.
قانادي يانميش او پروانيه دؤندوم يئنيدن,
آليشيب ياندي ائل ئوغروندا كؤنول دفتريميز.
گؤرمهديم بير كسي كي, آغلايا اوز حاليميزا,
اوزگهنين بختي اوچون دؤور ائليير اختريميز.
دوشمن هر صحبتيميزدن نئجه ده كام گؤتورور,
باشسيزيق شام كيمي, مجليسده هاني راهبريميز?
آرزوموز قملي اوركده دولانيب آحا دؤنور,
شاه داماردان اود آليب سانكي يانير مجمريميز.
آغلاياق, يا دا گولك, بيردي بيزيمچين, صايب,
گؤيلرين شيشسيني سينديراجاق اللريميز.

-------------------------------------------

قيلدي اول سرو سحر, نازيله حمامه خورام,
شمي-روخساري ايله اولدو مونوور حمام.
گؤرونوردو بدني, چاكي-گيريبانيندان,
جامهدن چيخدي, يئني آييني گؤستردي تامام.
نيليگون فوتيه ساردي بدني-اوريانين,
سان بنفشه ايچينه دوشدو موقششر بادام.
اولدو پابوس شرعيفيله موشررف لبي-هووز,
بولدو ديدادي-لطيفيله ضيا ديدئيي-جام.
سانديلار كيم, ساتيلير دانئيي-دورري-ارقي,
ووردو ال كيسيه چوخلار قيليب انديشئيي-خام.
كاكيلين شانه آچيب, قيلدي هوايي ميشكين,
تيغ مويين داغيديب, ائتدي يئري عنبرفام.
تاس الين اوپدو, حسد قيلدي قارا باغريمي سو,
يئتدي سو جيسمينه, رشك آلدي تنيمدن آرام.
چيخدي حمامدن او, پردئيي-چئشميم سارينيب,
توتدو آساييش ايله گوشئيي-چئشميمده مقام.
مردومي-چئشميم آياغينه روان سو تؤكدو
كي, گرك سو تؤكوله سروين آياغينه مودام.
موزدي-حمام, فوزولي, وئررم جان نقدين,
قيلماسين صرف ذر اول سروقهدو سيمندام.